در اوایل دوره اسلامی مناطق گیلها به شرق سفیدرود (بیه پیش) در سرزمینهای کم ارتفاع ساحل خزر تا کوشم (هوسم؛ رودسر امروزی) کشیده شد. در غرب رود (بیه پس) آنها مناطق کم ارتفاع شمال طارم را اشغال کردند و از غرب و شمال غرب با طالش هم مرز بودند. گیلها به ندرت و اغلب در ارتباط با دیلمیان در منابع اولیه اسلامی ذکر شدهاند. شجره نامه افسانهای نسب نیای آنان را به گیل برادر دیلم نیای دیلمیان میرساند. همانند دیلمیان، آنها به یک گویش شمال غربی ایرانی که برای فارسی زبانان نامفهوم بود تکلم میکردند.
گیلان توسط اعراب اشغال نشد. هر چند که منابع خلفای عباسی خبر از پرداختن مالیات از سوی گیلانیها میدهد به نظر میرسد که ایشان مردمان باختر سفید رود بودهاند. شرق گیلان به طور مؤثری توسط دیلمیان که کوهها را اشغال کرده بودند از رسوخ مسلمانان محافظت میشد.آنان مقاومت شدیدی در برابر اشغالگران عرب نشان دادند. بنا بر نظر چندین مورخ ایران، این مقاومت نشان دهنده بخشی از یک حماسه ملی بود. از جمله احمد کسروی نوشتهاست: مسلمانان فرانسه را اشغال کرده بودند، تا رود لوار رسیده بودند، و این چند مرد همچنان مقاومت میکردند!»[
پیروز فرزند نرسی در گیلان با دختر یکی از شاهزادگان گیلانی ازدواج کرد. در نتیجه این پیوند فرزندی به نام گیلانشاه متولد شد که خود فرزندی به نام گیل گیلانشاه داشت. او به نوشته ابن اسفندیارشاه بزرگی شد و بیشتر گیل و دیلم از سال ۶۴۲ میلادی خراجگزار او بودند. او رهسپار طبرستان شد. بنا بر ابن اسفندیار مردم گیلان به دلیل شجاعتی که در آرام کردن طبرستان آشفته از خود نشان داده بود به او کنیه گاوباره» یا فدایی گاو را دادند. او در مسیرش با چهرهای به نام آذر ولاشمواجه شد. این شخص به احتمال زیاد از دودمان اسپهبد دازمهر پارتی، از آل قارن بودهاست. یزدگرد سوم که زمانی او را به ریاست طبرستان منصوب کرده بود، بعدها به همین دلیل دعوت او را برای پناه به طبرستان نپذیرفت. وقتی جیل جیلانشاه تهدید به حمله به طبرستان کرد، آذر ولاش به یزدگرد نامه نوشت و تقاضای کمک کرد. موبدان یزدگرد از این که این چهره جدید از نوادگان جاماسپ است او را آگاه کردند. نتیجتاً یزدگرد به آذرولاش دستور داد سلطه گیل گیلانشاه بر او و منطقهاش را بپذیرد. گیل گیلانشاه در آغاز فتوحات عرب، در سال ۶۵۲ میلادی منطقه را تسخیر کرد و عنوان جدید گیل گیلانشاه فرشواذگر شاه را اختیار کرد. او بنا بر ابن اسفندیار از گیلان تا گرگان دست به سازندگی زد ولی، زمانی که بقیه ایران درگیر صدمات ناشی از حمله عرب بود پایتختش را در گیلان نگه داشت. گیل گیلانشاه با اعراب پیمان صلح بست و اعراب متعهد شدند در صورتی که مرزها را پاس دارد، حق اشغال مناطق حکومت او را نداشته باشند و بی اجازه حتی به انها نزدیک هم نشوند. بعد از او فرزند ارشدش، دابویه جانشین پدرش که پانزده سال حکومت کرده بود، شد و فرزند کهتر بهنام پادوسبان بررویان حکومت یافت. فرزندان دابویه پادشاهان سلسلهٔ دابویگان یا (گاوبارگان) هستند. دابویه پایتختش را در گیلان نگه داشت. به نظر نمیرسد حکومت او فراتر از ان بوده باشد. تا پایان قرن هفتم، آل جاماسپ بر بیشتر طبرستان مسلط شدند و اتحادیه پارسی-پارتی به نحوی دوباره در گیلان و طبرستان تشکیل شد و تا خلافت عباسی باقیماند.
تغییر دین به اسلام پس از ۳۰۰ تا ۴۰۰ سال از ورود آن به ایران آغاز شد. در غرب گیلان، ابوجعفر قاسم بن محمد تومی تمیمی عالم حنبلی از آمل، اسلام سنی را ترویج کرد. بعداً به او ابوجعفر گفته و مقبرهاش در رشت مورد احترام قرار گرفت. پس از گرویدن گیلان به شیعه اثنی عشری، او سید دانسته شد. در شرق گیلان، حسن بن علی اطروش ناصرالحق علوی که در هوسم موعظه میکرد مردم را به شیعه زیدی فراخواند. مقبره او در آمل توسط زوار گیل شرقی زیارت میشد. تفرقه بین غرب حنبلی گیلان و شرق زیدی ناصری گیلان قرنها ادامه یافت و همچون شکافی ی و فرهنگی عمل کرد. از قرن یازدهم میلادی علمای سنی و حنبلی زیادی از غرب گیلان با نسب گیلانی برخاستند. گیلهای شرقی به دیلمیان زیدی مرتبط شدند و در بسط دیلمی قرن دهم (به بیان مینورسکی) مشارکت کردند.
گیلها همچون دیلمیان یک سلسله شاهی در نظر میگرفتند که معمولاً متعلق به خاندان سلطنتی به نام شاهانشاهاوند بود و ساکن منطقه داخل در شمال غرب لاهیجان بود. از جمله شاهانشانلیلی بن شاهدوست بود که در یک نبرد برای فتح توس کشته شد. خاندان سلطنتی دیگر گیلیزیاریان بودند که از ۹۳۲ تا ربع آخر قرن یازدهم بر گرگان و طبرستان حکومت میکردند.
همچنین دودمان بوییان در سده چهارم از لاهیجان برخاستند که نواحی مرکزی و غربی ایران و فارسرا از تصرف خلفا آزاد کردند. آنان در دوران فرمانروایی خود به بغداد لشکر کشیدند و خلیفه عباسی را شکست دادند.
گیلان و دیلمان حتی پس از آوردن اسلام و بسط دیلمی، از نظر ی شبه مستقل و جدا ماندند. زیاریان، بوییان و بعدها سلجوقیان تلاش کردند از خارج تاثیرگذار باشند و در پارهای از زمانها میتوانستند خراج مطالبه کنند، ولی نتوانستند حکمرانی یا مالیات منظم تحمیل کنند. و گیلان به طور اسمی زیر فرمان آنان بود. نتیجتاً گیلان، حداقل در زمانهایی خراج پرداخت میکرد. در پیوند با این تحول اسلام سنی مطلوبیت یافت و گاهی خاندانهایی که در این سرزمین تا آخر قرن شانزدهم شریک بودند بدان کمک کردند. زرتشتی گری و مسیحیت هم ناپدید شدند.[۱] زیدیان شرق گیلان از حکمرانان علوی مستقر در هوسم در قرون دهم و یازدهم میلادی هواداری میکردند. به هر حال، بیشتر کشور همچنان در کنترل سران محلی خانوادگی بود. در قرن دوازدهم لاهیجان جای هوسم را به عنوان مرکز فرمانروایان زیدی علوی گرفت. لاهیجان، که خاندان دیلمی آل بویه که نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند، از آن نشات میگیرد، در قرن دهم همچنان دیلمی پنداشته میشد. هم اکنون این شهر اصلی شرق گیلان است.[۲۶]
در حدود العالم که کتابی فارسی درباره جغرافیا در سال ۹۸۲ میلادی ست، به گیلان اشاره شدهاست. در دوره ملکشاه، سومین سلطان سلجوقی، یک فرقه مخفی اسماعیلی که هسته مقاومت شیعی در برابر سلجوقیان بود در گیلان ایجاد شد و نهایتاً با عنوان حشاشین معروف شد.
حمله مغول
در دوره ایلخانان مغول گیلان نخست مستقل ماند. گیلان، تنها منطقهای در ایران بود که در دوره حکومت مغول، وقتی همه کشور در اشغال مغولان بود، واقعاً مستقل مانده بود و حتی پس از اشغال پرهزینه آن توسط الجایتو همان طور باقیماند. هیچ حاکم مغولی به گیلان فرستاده نشد، در عوض؛ ایلخان به فرمانروای بیه پیش اجازه داد کل منطقه را زیر فرمان خود در آورد و به نشانه حسن نیت یک دختر مغول به او داد. در زمان اولجایتوی ایلخان در ۷۰۶ هجری/۱۳۰۷ میلادی[۱] مغولان موفق شدند فقط برای مدت کوتاهی این سرزمین را تصرف کنند.الجایتو کارزار بزرگی را برای مطیع کردن گیلان انجام داد. مغولها تلفات بسیاری دادند، و الجایتو فقط به به رسمیت شناخته شدن ظاهری سلطهاش دست یافت. بنابراین گیلان به امپراطوری ایلخانی پیوست ولی همچنان خاندانهای محلیش بر آن حکم میراندند.در آن دوره در غرب گیلان مذاهب حنبلی و به تعداد کمتر شافعی و مذهب طبری مورخ و مفسر قرآن که اکنون منقرض شده فراگیر تر بودند. در شرق مذهب زیدی باقیمانده بود.
اشغال ترکی-مغولی در قرن سیزدهم میلادی، منجر به سرازیر شدن پناهندگان از جمله قاجارها به این منطقهٔ از نظر جمعیتی متراکم شد.
ظهور کیاییان
پس از ۱۳۶۷-۶۸ علی کیا بن امیرکیای ملطی، یک رهبر علوی کنترل شرق گیلان را با پشتیبانی سادات مرعشی حاکم در مازندران به دست گرفت. او و جانشینانش خود را در لاهیجان مستقر ساختند و بر همه شرق گیلان تا اوایل عصر صفوی حکم راندند. آل کیا در بین حکومتهای محلی گیلان پس از ورود اسلام طولانیترین حکومت را دارد.[۳۲] در غرب گیلان خاندان سنی شافعیاسحاقوندی از نیمه قرن سیزدهم به قدرت رسید. این خاندان که مقرّش فومن بود، تدریجاً همهٔ غرب گیلان را تصرف کرد. هر دو خاندان توسط شاه عباس صفوی از بین رفتند و گیلان تحت فرمان حکام منصوب دولت مرکزی در آمد.مهریه را کی داده و کی گرفته اشتباه است
نسخه سوم دده قورقود بازمانده کتابخانه «آقامحمدخان قاجار»
وکالت مدیر مسئول یولپرس را عیسی نظری از وکلای هویتگرای شهر اورمیه برعهده دارد.
گیلان ,غرب ,قرن ,شرق ,یک ,گیل ,که در ,گیلان و ,شرق گیلان ,پس از ,غرب گیلان
درباره این سایت