ذوالقرنین = اسکندر  

 در اسنادی که پس از اسلام بدست آمده عموما اسکندر را تا مقام یک منجی و آزادی بخش بالا برده اند ، بیگمان با توجه به کثرت آثار نمیتوان آنها را به دور ریخت بدون اینکه کوچکترین شکی در آنها کرد .

تقریبا اکثر مفسران بزرگ از جمله طبری ، میبدی ، شیخ طبرسی ، ابولفتوح رازی ، امام فخر رازی ، قرطبی ، و بیضاوی بر این قول اند که ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی یا کبیر جهانگشای یونانی است .

ابن خلدون هم ذوالقرنین  را  اسکندر می داند (مقدمه  ابن خلدون ، ترجمه گنابادی 1/146) از میان مفسران امام فخر راز ی مستدل تر و منطقی تر از دیگران از این رای دفاع کرده است .

مونتگمری وات ( اسلامشناس و قرآن پژوه ) مینویسد : " هم مفسران مسلمان و هم محققان غربی متفقا ً بر آنند که مراد از ذوالقرنین ، همان اسکندر کبیر است " (دائره المعارف اسلام ، طبع دوم )

 

برخی از افراد هم دیگر پادشاهان مانند  " ماءالسما ء "  یا  " صعب بن همال حمیری "  یا " تبع الاقرن " پادشاه جنوب عربستان !  گفته اند

و برخی دیگر  " ابوکرب شمر یر عش بن افریقس حمیری "   را ذوالقرنین میدانند .

و برخی مانند ابوالکلام آزاد نیز  " کورش هخامنشی "  را ذوالقرنین میدانند و یاجوج و ماجوج را مغولها میداند!

و برخی مفسرین معاصر نیز به دنبال ابولکلام کورش را ذوالقرنین دانسته اند که خود جای بحث فراوان دارد ُ.

یکی از ایراداتی که میتوان بر این نظریه گرفت اینست که این مفسران مانند مفسر بزرگ دنیای اسلام علامه طباطبایی کورش را موحد و یکتا پرست دانسته اند ُ در حالی که از گل نبشته بابلی (استوانه کورش یا منشور کورش ) کورش که بهترین سند از اوست میدانیم او خدای بابلیان را که مردوک بوده میستوده و در عین حال خدای دیگرشان " نبو" را ستایش کرده ُ و این تنها یکی از لوحهایی است که در مدح خدایان بابل از او بدست آمده .چگونه میتوان او را موحد دانست ؟

 

 اما دکتر حسن صفوی در کتاب " ذوالقرنین کیست ؟"  این رای را تخطئه و مراد از ذوالقرنین را مانند قدما اسکندر می داند .

برخی هم ذوالقرنین را تس چی هوانگ بزرگترین پادشاه چین و یاجوج و ماجوج را قبایل مغول میدانند و سد ذوالقرنین را دیوار چین میدانند که این آخری به هیچ وجه با وقایع تاریخی رخ داده و روایت قرآن همخوانی ندارد .

 بیرونی :

پس اسکندر به سوی دارا بن دارا شتافت برای خونخواهی از بختنصر و اهل بابل در کارهایی که در شام کرده بودند و چندین دفعه با دارا به جنگ پرداخت و او را منهزم نمود و.» (بیرونی – آثار الباقیه – ص 60 )

 

از قرن سوم و چهارم پس از اسلام که آثار تاریخنویسان را در دست داریم تا قرن ده و یازده همواره از اسکندر ستایش شده .

پس تا اینجا به نظر میرسد ، ملل مختلف به سبب نابودی هخامنشیان از اسکندر ستایش کرده اند ، نه چیز دیگر .

در حالی که بنظر میرسد باید کاملا برعکس بوده باشد .

 

با اینکه در تورات به وفور از هخامنشیان سخن گفته ، ولی در کتب پس از اسلام و تاریخنگاری های آن ، اثری از این قوم نیست .

بدون شک نمیتوان اسکندر را شناخت ولی هخامنشیان را نشناخت .

مگر میشود جنگهای او در ذهن مردمان بماند و سینه به سینه نقل شود ولی هخامنشیان به عنوان طرف مقابل از یاد بروند ؟!

 

ابوریحان بیرونی :

آیا اسکندر یونانی ذوالقرنین مذکور در قرآن است : چون اسکندر ابن فیلفوس یونانی سلطنت روم را از ملوک الطوایفی نجات داد به سوی ملوک مغرب شتافت و ایشان را در هم شکست و پیشرفت خود را ادامه داد  تاآنجا که به بحر اخضر رسید سپس به سوی مصر برگشت و شهر اسکندریه را بنا کرد و به نام خود آن شهر را نام گذاشت سپس به طرف شام و بنی اسرائیل که در شام بودند متوجه شد و به بیت المقدس آمد و در مذبح معروف آن ذبح کرد و قربانی هایی در آنجا گذراند سپس سوی ارمنیه و باب الابواب رفت و از آنجا هم عبور کرد و قبطی ها و برابره و عبرانیان همه یوغ امر او را به گردن نهادند . تا آنجا که به خراسان برگشت و آنجا را هم فتح کرد و شهرهایی در خراسان به پای نمود به سوی عراق مراجعت نمود و در شهر زور رنجور شد و همانجا بمرد و چون در مقاصد خویش حکمت اعمال می کرد و به رای معلم خود ارسطو در مشکلاتی که برای او روی می داد عمل می کرد بدین سبب او را ذوالقرنین گفتند » ( ابوریحان بیرونی – آثار الباقیه – ص 60)

  

و نکته مهم و تاریخی این جریان  معنای کلمه دوالقرنین است که بمعنای صاحب دو شاخ است .

در سرتاسر سرزمینهایی که مورد تصرف اسکندر بوده سکه هایی با نقش او یافت شده . میتوان نقش او را با دو شاخ در بالای سرش دید !

تعدادی از تصاویر این سکه ها را در زیر می آورم :

 تصویر  1

تصویر  2

تصویر  3

تصویر  4

تصویر  5  

تصویر  6

تصویر  7 

 

 اسکندراسکندر 2